جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه کرع: (تعداد کل: 3)
کرع
[کَ رَ] (ع اِ) آب باران ایستاده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آب آسمان. (مهذب الاسماء). آب آسمان که به دهان بردارند. (از اقرب الموارد). || دست و پای ستور. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || باریکی پیش ساق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || ساق. (مهذب الاسماء). || (ص)...
کرع
[کَ] (ع مص) کروع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). دهن در آب نهادن و آب خوردن. (از المصادر زوزنی). به دهن از جوی آب برداشتن و خوردن و کرع فی الاناء مثله. (از منتهی الارب). آب به دهان خوردن از جوی و جز آن بدون برداشتن با کف دست...