جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه کرشمه: (تعداد کل: 2)
کرشمه
[کَ شَ مَ] (ع اِ) روی. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). رخسار. (از ناظم الاطباء) (آنندراج). وجه. یقال: قبح الله کرشمته. (اقرب الموارد).
کرشمه
[کِ رِ مَ / مِ](1) (اِ) ناز و غمزه. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عشوه. شکنه. برزم. (ناظم الاطباء). غَنج. غُنج. غُنُج. (منتهی الارب). دلال. (یادداشت مؤلف) :
ناز اگر خوب را سزاست بشرط
نسزد جز ترا کرشمه و ناز.رودکی.
گه خرامش چون لعبتی کرشمه کنان
بهر خرامش از او صدهزار غنج و دلال.
فرخی.
بینی آن...
ناز اگر خوب را سزاست بشرط
نسزد جز ترا کرشمه و ناز.رودکی.
گه خرامش چون لعبتی کرشمه کنان
بهر خرامش از او صدهزار غنج و دلال.
فرخی.
بینی آن...