جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه کبود: (تعداد کل: 5)
کبود
[کَ] (ص) رنگی است معروف که آسمان بدان رنگ است. (برهان). نیلگون. (آنندراج) (ناظم الاطباء). نیلی. لاجوردی. هر چیز که به رنگ نیل باشد. (ناظم الاطباء). ازرق. زاغ. (حاشیهء فرهنگ اسدی نخجوانی). نیلوفری. کاس. زرقاء. (یادداشت مؤلف). اَمْلَح. (منتهی الارب) :
همه جامه کرده کبود و سیاه
همه خاک بر سر بجای...
همه جامه کرده کبود و سیاه
همه خاک بر سر بجای...
کبود
[کَ] (اِ) اسم هندی شفنین بری است. (تحفهء حکیم مؤمن).
کبود
[کُ] (ع اِ) جِ کبد [ کَ / کِ ] و کَبِد و این قلیل است. (از اقرب الموارد).
کبود
[ ] (اِخ) شهری کوچک از (ولایت ارمن) و حقوق دیوانیش چهار هزار و سیصد دینار است. (نزهه القلوب چ اروپا مقالهء سوم ص 101).
کبود
[کَ] (اِخ) قریه ای است، بین آن و سمرقند چهار فرسنگ است. (معجم البلدان).