جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه کاهلی: (تعداد کل: 2)
کاهلی
[هِ] (حامص) تن آسانی. (یادداشت مؤلف). تنبلی. سستی. کاهل قدمی :
نه از کاهلی بد نه از بددلی
که از جنگ بددل کند کاهلی.فردوسی.
اگر کاهلی پیشه گیرد دلیر
نگردد ز آسایش و گاه سیر.فردوسی.
همان کاهلی مردم از بددلیست
هم آواز با بددلی کاهلی است.فردوسی.
بخت اگر کاهلیی کرد و زمانی بغنود
گشت بیدار و به بیداری...
نه از کاهلی بد نه از بددلی
که از جنگ بددل کند کاهلی.فردوسی.
اگر کاهلی پیشه گیرد دلیر
نگردد ز آسایش و گاه سیر.فردوسی.
همان کاهلی مردم از بددلیست
هم آواز با بددلی کاهلی است.فردوسی.
بخت اگر کاهلیی کرد و زمانی بغنود
گشت بیدار و به بیداری...
کاهلی
[هِ] (ص نسبی) منسوب است به بنی کاهل. (سمعانی).