جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه کاریز: (تعداد کل: 6)
کاریز
(اِ) آب باشد که در زیر زمین از چاه بچاه برند. (لغت فرس اسدی چ مرحوم اقبال). آبی باشد که در زمین به جایی برون برند و به تازی قنات خوانند. (لغت فرس اسدی چ پل هرن). (اوبهی). آب روان باشد زیر زمین که بجایها برند. (صحاح الفرس). جوی آبی...
کاریز
(اِخ) دهی از دهستان خار و طوران بخش بیارجمند شهرستان شاهرود، واقع در 110هزارگزی جنوب خاوری بیار و 90هزارگزی جنوب شوسهء شاهرود به سبزوار. دشت شنزار، معتدل خشک است و 155 تن سکنه دارد. قنات کم آب دارد. مختصر غلات و پنبه و تنباکو و بادام و پسته دارد و...
کاریز
(اِخ) دهی از دهستان جرگلان بخش مانهء شهرستان بجنورد، واقع در 83هزارگزی شمال باختری مانه و 4هزارگزی شمال شوسهء عمومی بجنورد به حصارچه است. کوهستانی و سردسیر و دارای 128 تن سکنه است. قنات دارد. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ...
کاریز
(اِخ) دهی از دهستان باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد، واقع در ده هزارگزی شمال خاوری طیبات، سر راه شوسهء عمومی تربت جام به طیبات است. جلگه و معتدل و دارای 1776 تن سکنه است. آب آن از قنات تأمین می شود. غلات آن زیره و پنبه و تریاک و شغل...
کاریز
(اِخ) دهی از دهستان اشیان بخش فلاورجان شهرستان اصفهان، واقع در 25هزارگزی جنوب باختر فلاورجان و 6هزارگزی شمال تنگ سدگان. جلگه و معتدل است. سکنهء آن 197 تن است. آب آن از قنات تأمین می شود. محصول آن غلات و پنبه و تریاک و شغل اهالی زراعت است. صنایع دستی...