جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه پلاس: (تعداد کل: 3)
پلاس
[پَ] (اِ) پشمینهء سطبر که درویشان پوشند و نیز بمعنی قسمی پشمینهء گستردنی باشد شبیه به جاجیم. چیزی است مثل کرباس که از ریسمان پوست درخت سن بافند به هندی تات گویند... و در مدار و لطائف و سراج نوشته نوعی از پشمینهء سطبر و در بهار عجم نوعی از...
پلاس
[پْلا / پِ] (اِخ)(1) نام قریه ای بزرگ است در ولایت مناستر از آرناؤدستان و سنجاق و قضای کوریجه. در12 هزارگزی شمال شرقی کوریجه نزدیکی ساحل چپ نهر دودل. بسیاری از وزرای دولت عثمانی زادهء این آب و خاکند و نیز مسکن یک خاندان شوالیهء قدیم بوده که «اسماعیل پاشای...
پلاس
[پَ] (اِخ)(1) نام نویسندهء روم. وی کتابی بزرگ در مهرپرستی تألیف کرده است. (یشتها تفسیر و تألیف پورداود ج 1 ص411).
(1) - Pallas.
(1) - Pallas.