جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه پرنگار: (تعداد کل: 1)
پرنگار
[پُ نِ] (ص مرکب) بسیارنقش :
بهشتی بد آراسته پرنگار
چو خورشید تابان بخرم بهار.فردوسی.
پشیمان شد از کرد خود شهریار
از آن پنبه و جامهء پرنگار.فردوسی.
که یک روزمان هدیهء شهریار
بود دوک با جامهء پرنگار.فردوسی.
کمر خواست پرگوهر شاهوار
یکی خسروی جامهء پرنگار.فردوسی.
بفرمود رستم که تا پیشکار
یکی جامه آرد برش پرنگار.فردوسی.
ز افسر سر پیلبان پرنگار
ز گوش...
بهشتی بد آراسته پرنگار
چو خورشید تابان بخرم بهار.فردوسی.
پشیمان شد از کرد خود شهریار
از آن پنبه و جامهء پرنگار.فردوسی.
که یک روزمان هدیهء شهریار
بود دوک با جامهء پرنگار.فردوسی.
کمر خواست پرگوهر شاهوار
یکی خسروی جامهء پرنگار.فردوسی.
بفرمود رستم که تا پیشکار
یکی جامه آرد برش پرنگار.فردوسی.
ز افسر سر پیلبان پرنگار
ز گوش...