جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ورق: (تعداد کل: 5)
ورق
[وَ] (ع مص) برگ آوردن درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج). برگ بیاوردن درخت. (تاج المصادر بیهقی). || برگ گرفتن از درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج). برگ از درخت فرا گرفتن. (تاج المصادر بیهقی).
ورق
[وَ رَ] (ع اِ) کاغذ. (مهذب الاسماء). برگهء کاغذ. (ناظم الاطباء). کاغذ بریده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). بخشی از کتاب شامل دو صفحه. بعضی گویند ورق به این معنی در کلمات قدماء وجود ندارد بلکه ورق اسم است برای پوستهای نازک که بر آنها بنوشتند و آن استعاره است از...
ورق
[وَ / وِ / وُ رِ] (ع اِ) سیم مضروب. سکهء نقره. مسکوک سیمین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دراهم مضروبه. (از اقرب الموارد).
ورق
[وَ رِ] (ع اِ) سیم مضروب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ج، اوراق، وِراق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (ص) (رجل...) مرد فرومایهء ناکس. (منتهی الارب).
ورق
[وُ] (ع ص، اِ) جِ اَورَق. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || جِ ورقاء. کبوتران. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء).