جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه وارون: (تعداد کل: 3)
وارون
(ص) باژگونه. (برهان) (آنندراج). نگون. معکوس. (غیاث اللغات) (آنندراج). عکس. قلب. (برهان). وارن. وارونه. باژون. باژونه. واژون. واژونه. واژگون. واژگونه. باژگون. باژگونه. نگونسار. سرنگون. مقلوب. منکوس. سراگون. باشگونه. باشگون :
لطف خواهی ز دهر قهر کند
کار دیو ستنبه وارون است.ابوعاصم.
به سر میرود در رکاب تو کیوان
که وارون بود کار هندوستانی.امیدی.
|| مجازاً...
لطف خواهی ز دهر قهر کند
کار دیو ستنبه وارون است.ابوعاصم.
به سر میرود در رکاب تو کیوان
که وارون بود کار هندوستانی.امیدی.
|| مجازاً...
وارون
[وارْ وَ] (اِ) نارون. رجوع به نارون شود.
وارون
(اِخ)(1) وارونه. وارونا. کهن ترین و عالیمقام ترین خدای نژاد آریاست. (مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات فارسی ص 26). و رجوع به وارونه و وارونا شود.
(1) - Varun.
(1) - Varun.