جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه هنگام: (تعداد کل: 3)
هنگام
[هَ] (اِ) در پارسی باستان هَنْگامَ، ارمنی اَنْگَم. (حاشیهء برهان چ معین). وقت و زمان و گاه. (برهان) :
ای دریغ آن حر هنگام سخا حاتم وش
ای دریغ آن گو هنگام وغا سام گرای.
رودکی.
دلم پرآتش کردی و قد و قامت کوز
فرازنامد هنگام مردمیت هنوز.آغاجی.
به جاماسپ گفت ار چنین است کار
به هنگام...
ای دریغ آن حر هنگام سخا حاتم وش
ای دریغ آن گو هنگام وغا سام گرای.
رودکی.
دلم پرآتش کردی و قد و قامت کوز
فرازنامد هنگام مردمیت هنوز.آغاجی.
به جاماسپ گفت ار چنین است کار
به هنگام...
هنگام
[هَ] (اِخ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد. دارای 356 تن سکنه، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله، خرما، برنج، لیمو، تنباکو، کنجد و کار دستی مردم آنجا گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج7).
هنگام
[هَ] (اِخ) جزیره ای است از بخش قشم شهرستان بندرعباس. دارای 78 تن سکنه و آب آن از چاه و باران است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج8).