جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه هنگ: (تعداد کل: 4)
هنگ
[هَ] (اِ) سنگینی و تمکین و وقار. (برهان). سنگ. (حاشیهء برهان چ معین) :
ای زدوده سایهء تو ز آینه یْ فرهنگ زنگ
بر خرد سرهنگ و فخر عالم و فرهنگ هنگ.
کسائی.
خداوندا ندیدم هیچ سالاری به سنگ تو
نه اندر کارها شاهی به آئین و به هنگ تو.
فرخی.
شجاعت از هنر و بازوی تو...
ای زدوده سایهء تو ز آینه یْ فرهنگ زنگ
بر خرد سرهنگ و فخر عالم و فرهنگ هنگ.
کسائی.
خداوندا ندیدم هیچ سالاری به سنگ تو
نه اندر کارها شاهی به آئین و به هنگ تو.
فرخی.
شجاعت از هنر و بازوی تو...
هنگ
[هِ] (اِ) زحیر و پیچش شکم. (برهان). || بختیاری و بهره مندی. || ساعات خجسته و مبارک. || فهم و فراست و هوش. || انغوزه. (ناظم الاطباء). به هندی صمغ درخت اشترغار است. (برهان).
هنگ
[هُ] (اِ) ذخیره. || توشه و قوت. || قدرت و توانایی. (ناظم الاطباء).
هنگ
[هَ] (اِخ) دهی است از بخش درمیان شهرستان بیرجند. دارای 44 تن سکنه، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله، شلغم و چغندر است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج9).