جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه هرب: (تعداد کل: 2)
هرب
[هَ رَ] (ع مص) گریختن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (مصادر اللغه زوزنی). فرار. (اقرب الموارد) :
هر که با تو بجنگ گشت دچار
با ظفر نزد او یکی است هرب.فرخی.
ز آن روز باز دیو بدیشان علم زده ست
وز دیو اهل دین بفغانند و در هرب.
ناصرخسرو.
می فروش اندر خرابات ایمن است امروز...
هر که با تو بجنگ گشت دچار
با ظفر نزد او یکی است هرب.فرخی.
ز آن روز باز دیو بدیشان علم زده ست
وز دیو اهل دین بفغانند و در هرب.
ناصرخسرو.
می فروش اندر خرابات ایمن است امروز...
هرب
[هُ] (ع اِ) پیه تنک بالای شکنبه و روده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). چادر پیه. (یادداشت به خط مؤلف). ثرب. رجوع به چادر پیه شود.