جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه هبی: (تعداد کل: 3)
هبی
[هَ] (ع اِ صوت) آوازی که بدان اسب را برانند و از خود دور کنند. (ناظم الاطباء). نوعی از آواز که بدان اسب را برانند، یعنی دور شو از من. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). کمیت گوید :
نُعَلّمها هبی و هلا و ارحب
و فی أبیاتنا و لنا افتلینا.(از لسان العرب).
نُعَلّمها هبی و هلا و ارحب
و فی أبیاتنا و لنا افتلینا.(از لسان العرب).
هبی
[هَ بَ ی ی](1) (ع اِ) کودک خرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) (لسان العرب). ج، هَبائیّ(2). (لسان العرب).
(1) - ناظم الاطباء به کسر «ب» نیز آورده است.
(2) - در معجم متن اللغه هبابی [ هَ بی ی ] آمده است.
(1) - ناظم الاطباء به کسر «ب» نیز آورده است.
(2) - در معجم متن اللغه هبابی [ هَ بی ی ] آمده است.
هبی
[هُبْ با] (ع ص، اِ) جِ هابی. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد) (لسان العرب). رجوع به هابی شود: نجوم هبی؛ ستاره هایی که از گرد و غبار پوشیده شده باشند. (ناظم الاطباء). ستارگان نهفته در غبار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) (لسان العرب).