جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مکید: (تعداد کل: 2)
مکید
[مَ] (ع مص) بد سگالیدن. مکیده. (منتهی الارب). کید. مکیده. (ناظم الاطباء) :
چونکه عاجز شد ز صد گونه مکید
چون زنان او چادری بر سر کشید.
مولوی (مثنوی چ نیکلسن ج6 ص3824).
نیست باطل هرچه یزدان آفرید
از غضب وز حلم و از نصح و مکید.مولوی.
و رجوع به مکیده شود.
چونکه عاجز شد ز صد گونه مکید
چون زنان او چادری بر سر کشید.
مولوی (مثنوی چ نیکلسن ج6 ص3824).
نیست باطل هرچه یزدان آفرید
از غضب وز حلم و از نصح و مکید.مولوی.
و رجوع به مکیده شود.
مکید
[مُ] (ع ص)(1) کیدکننده. (غیاث) (آنندراج) :
چونکه یوسف سوی او می ننگرید
خانه را پر نقش خود کرد آن مکید.مولوی.
(1) - ظ: «کید» از باب افعال نیامده است.
چونکه یوسف سوی او می ننگرید
خانه را پر نقش خود کرد آن مکید.مولوی.
(1) - ظ: «کید» از باب افعال نیامده است.