جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مودود: (تعداد کل: 4)
مودود
[مَ] (ع ص) دوست داشته شده. (غیاث) (آنندراج). محبوب. که مورد مهر و محبت است. (یادداشت مؤلف).
مودود
[مَ] (اِخ) ابن مسعودبن محمودبن سبکتکین غزنوی. ملقب به شهاب الدوله و مکنی به ابوالفتح، از سال 432 تا 441 ه . ق. حکم راند. (یادداشت مؤلف). وی پس از قتل پدرش مسعود (سال 432 ه . ق.) به خونخواهی او برخاست و نزدیک غزنه، عم خود امیر محمد را...
مودود
[مَ] (اِخ) ابن زنگی بن آق سنقر اسفهسالار ملک قطب الدین که بدو اعرج می گفته اند از فرمانروایان دولت نوریه و حاکم موصل و برادر سلطان نورالدین و پادشاهی نیکوسیرت و عادل بود و به سال 565 ه . ق. در موصل درگذشت. (از اعلام زرکلی).
مودود
[مَ] (اِخ) نام پدر اتابک سلغر (543-558 ه . ق.) و اتابک زنگی (558 - 571 ه . ق.) از اتابکان فارس :
به نام دولت مودود شاه بن زنگی
بیا و مردمی و دوستی به جای آور.انوری.
خسرو ملک عجم اتابک اعظم
سعد ابوبکر سعد زنگی مودود.سعدی.
رجوع به تاریخ عمومی مرحوم اقبال ج2...
به نام دولت مودود شاه بن زنگی
بیا و مردمی و دوستی به جای آور.انوری.
خسرو ملک عجم اتابک اعظم
سعد ابوبکر سعد زنگی مودود.سعدی.
رجوع به تاریخ عمومی مرحوم اقبال ج2...