جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مهراس: (تعداد کل: 3)
مهراس
[مِ] (ع اِ) هاون. (منتهی الارب). هاون سنگی. هاون گندم کوب. سِرکو. مطلق هاون است خواه سنگی یا برنجی یا چوبی. (آنندراج). هاون سنگین. ج، مهاریس. (مهذب الاسماء). || جواز که بدان گندم کوبند. (منتهی الارب). جواز. (برهان). هاون دسته. ج، مهاریس. || کاسهء سنگینی که از آن وضو سازند....
مهراس
[مِ] (اِخ) پدر الیاس و الیاس مرزبان خزر بوده است به روزگار لهراسب شاه :
به مرز خزر مهتر الیاس بود
که پور جهاندیده مهراس بود.
فردوسی (شاهنامه 14/681).
به مرز خزر مهتر الیاس بود
که پور جهاندیده مهراس بود.
فردوسی (شاهنامه 14/681).
مهراس
[مِ] (اِخ) پیشرو گروهی از موبدان و دانایان که قیصر روم با باژ و ساو نزد انوشیروان فرستاده است :
گزین کرد از آن فیلسوفان روم
سخنگوی بادانش از پاک بوم...
چو مهراس داننده شان پیشرو
گوی در خرد پیر و در سال نو...
چو مهراس نزدیک کسری رسید
به رومی یکی آفرین گسترید.
فردوسی (شاهنامه 41/698-705).
گزین کرد از آن فیلسوفان روم
سخنگوی بادانش از پاک بوم...
چو مهراس داننده شان پیشرو
گوی در خرد پیر و در سال نو...
چو مهراس نزدیک کسری رسید
به رومی یکی آفرین گسترید.
فردوسی (شاهنامه 41/698-705).