جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه منتظمی: (تعداد کل: 1)
منتظمی
[مُ تَ ظِ] (حامص) منتظم بودن. مرتب و بسامان بودن :
چشم بد دور که بس منتظم است آن دولت
آری آن دولت را منتظمی معهود است.
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص56).
رجوع به مُنتَظِم شود.
چشم بد دور که بس منتظم است آن دولت
آری آن دولت را منتظمی معهود است.
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص56).
رجوع به مُنتَظِم شود.
قافیهیاب برای اندروید
با خرید نسخه اندرویدی قافیهیاب از فروشگاههای زیر از این پروژه حمایت کنید:
نرمافزار فرهنگ عروضی
گنجور
گنجور مجموعهای ارزشمند از سرودهها و سخنرانیهای شاعران پارسیگوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وبسایت گنجور اینجا کلیک کنید.
دریای سخن
نرمافزار دریای سخن کتابخانهای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم میداریم.