جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مقبلی: (تعداد کل: 1)
مقبلی
[مُ بِ] (حامص) نیکبختی. خوشبختی. خوش اقبالی. سعادتمندی :
آن را که طوق مقبلی اندر ازل خدای
روزی نکرد چون نکشد غل مدبری.سعدی.
گو شرف قبول تو یافته ام ز مقبلی
ورچه که دور بوده ام از در تو ز مدبری.
ابن یمین.
و رجوع به مقبل شود.
آن را که طوق مقبلی اندر ازل خدای
روزی نکرد چون نکشد غل مدبری.سعدی.
گو شرف قبول تو یافته ام ز مقبلی
ورچه که دور بوده ام از در تو ز مدبری.
ابن یمین.
و رجوع به مقبل شود.
قافیهیاب برای اندروید
با خرید نسخه اندرویدی قافیهیاب از فروشگاههای زیر از این پروژه حمایت کنید:
نرمافزار فرهنگ عروضی
گنجور
گنجور مجموعهای ارزشمند از سرودهها و سخنرانیهای شاعران پارسیگوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وبسایت گنجور اینجا کلیک کنید.
دریای سخن
نرمافزار دریای سخن کتابخانهای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم میداریم.