جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مقبل: (تعداد کل: 4)
مقبل
[مُ بَ] (ع ص) پیش آمده و روی آورده به هر چیزی. (ناظم الاطباء). || قبول کرده شده و روی آورده شده. (آنندراج). || (مص) (مص میمی) روی فراکردن. (تاج المصادر بیهقی). اقبل مقب؛ ای اقبا مثل ادخلنی مدخل صدق. (ناظم الاطباء).
مقبل
[مُ بِ] (ع ص) پیش آینده و پیش رونده به جانب کسی. رو به چیزی کننده. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رو به چیزی کننده. (آنندراج). روی کرده. روی آورده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : امن قتل فی الحرب مقبلاً اکثر ام من قتل مدبراً....
مقبل
[مُ قَبْ بِ] (ع ص) آنکه می بوسد و ماچ می کند. (ناظم الاطباء). بوسنده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-امثال: جزاء مقبل الاست الضراط (1). (امثال و حکم). نظیر :
هرکه شد کون پرست بر خیره
تیز یابد عوض ز انجیره.
سنائی (از امثال و حکم).
(1) - سزای بوسندهء کون، تیز است.
-امثال: جزاء مقبل الاست الضراط (1). (امثال و حکم). نظیر :
هرکه شد کون پرست بر خیره
تیز یابد عوض ز انجیره.
سنائی (از امثال و حکم).
(1) - سزای بوسندهء کون، تیز است.
مقبل
[مُ قَبْ بَ] (ع ص) بوسیده شده. شخص بوسیده شده. || جای بوسیده شده. (از ناظم الاطباء). و رجوع به تقبیل شود. || جامهء درپی کرده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مقبول. جامهء وصله شده. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد).