جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مقارب: (تعداد کل: 3)
مقارب
[مُ رِ] (ع ص) هر چیز میانه در جید و هیچکاره، گویند: شی ء مقارب و دین مقارب؛ ای متوسط. (منتهی الارب). هر چیز میانه در خوبی و بدی. || هر چیز ارزان. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنکه میانه روی کند در کارها. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)...
مقارب
[مُ رَ] (ع ص) متاع مقارب؛ نه جید نه ردی. (منتهی الارب) (از آنندراج). کالای میانه نه خوب و نه بد. (ناظم الاطباء). || متاع مقارب؛ کالای ارزان. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط).
مقارب
[مَ رِ] (ع اِ) جِ مُقرب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به مقرب شود. || جِ مَقرب و مَقرَبه. (ناظم الاطباء). و رجوع به مقرب شود.