جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مضیق: (تعداد کل: 4)
مضیق
[مَ] (ع اِ) جای تنگ. (غیاث). مکان تنگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). جای تنگ. مکان تنگ. (ناظم الاطباء) : برگشت به هزیمت و بدو رسیدند در مضیقی که میگریخت بکشتندش. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص244).
کار من بالا نمی گیرد در این شیب بلا
در مضیق حادثاتم بستهءبند عنا.خاقانی.
در مضیق...
کار من بالا نمی گیرد در این شیب بلا
در مضیق حادثاتم بستهءبند عنا.خاقانی.
در مضیق...
مضیق
[مُ ضَیْ یَ] (ع ص) تنگ کرده و تنگ گرفته بر کسی. (ناظم الاطباء).
مضیق
[مَ] (ع اِ) تنگه.(1) بغاز. بوغاز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
.
(فرانسوی)
(1) - Le detroit
.
(فرانسوی)
(1) - Le detroit
مضیق
[مُ ضَیْ یِ] (ع ص) تنگ کننده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).