جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مصرع: (تعداد کل: 10)
مصرع
[مَ رَ] (ع مص) افکندن بر زمین. (منتهی الارب) (آنندراج). صرع. (ناظم الاطباء). افکندن. رجوع به صرع شود.
مصرع
[مَ رَ] (ع اِ) جای افکندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || کُشتی جای. (منتهی الارب) (آنندراج). جای کشتی. (ناظم الاطباء). کشتی گاه. ج، مصارع. (دهار) (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی). || کنایه از قتلگاه یا محل وفات کسی :
و اذکرن مصرع الحسین و زید
و قتی بجانب المهراس.
(از تاریخ بیهقی...
و اذکرن مصرع الحسین و زید
و قتی بجانب المهراس.
(از تاریخ بیهقی...
مصرع
[مُ صَرْ رِ] (ع ص) آنکه به سختی بر زمین می افکند. (ناظم الاطباء).
مصرع
[مِ رَ] (ع اِ) نیمهء در. (منتهی الارب). یک تخته از دو تختهء در. (ناظم الاطباء). مصراع. لت در. یک لخت از در دولختی. لنگهء در. || (اصطلاح عروض) نیمه ای از دو نیمهء بیت که در حرکات و سواکن به هم نزدیک باشند. نیمهء شعر. (منتهی الارب). یک نیمه...
مصرع
[مُ صَرْ رَ] (ع ص) بر زمین افکنده. (ناظم الاطباء). || (اصطلاح بدیع) بیتی را گویند که در هر دو مصراع قافیت نگاه داشته آید. (حدائق السحر فی دقایق الشعر). بیتی باشد که عروض و ضرب آن در وزن و حروف قافیت متفقند. (از المعجم فی معاییر اشعار العجم). مصرع...
مصرع
[مَ رَ] (ع مص) افکندن بر زمین. (منتهی الارب) (آنندراج). صرع. (ناظم الاطباء). افکندن. رجوع به صرع شود.
مصرع
[مَ رَ] (ع اِ) جای افکندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || کُشتی جای. (منتهی الارب) (آنندراج). جای کشتی. (ناظم الاطباء). کشتی گاه. ج، مصارع. (دهار) (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی). || کنایه از قتلگاه یا محل وفات کسی :
و اذکرن مصرع الحسین و زید
و قتی بجانب المهراس.
(از تاریخ بیهقی...
و اذکرن مصرع الحسین و زید
و قتی بجانب المهراس.
(از تاریخ بیهقی...
مصرع
[مُ صَرْ رِ] (ع ص) آنکه به سختی بر زمین می افکند. (ناظم الاطباء).
مصرع
[مِ رَ] (ع اِ) نیمهء در. (منتهی الارب). یک تخته از دو تختهء در. (ناظم الاطباء). مصراع. لت در. یک لخت از در دولختی. لنگهء در. || (اصطلاح عروض) نیمه ای از دو نیمهء بیت که در حرکات و سواکن به هم نزدیک باشند. نیمهء شعر. (منتهی الارب). یک نیمه...