جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مصاب: (تعداد کل: 6)
مصاب
[مَ صاب ب] (ع اِ) جِ مصب، موضع ریختن آب. (یادداشت مؤلف). محل. مورد. موضع : او به قلت عقل... و اسراف اموال نه در مصاب استحقاق و منع در مواضع اطلاق. (تاریخ جهانگشای جوینی). هر سال حملی... به کعبهء معظم... فرستادی تا بر اشراف حرمین و فقرا و مستحقین...
مصاب
[مُ] (ع مص) اصابت. (از اقرب الموارد). مصابه. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به اصابت شود.
مصاب
[مُ] (ع ص) مصیبت رسیده و دل شکسته و غمناک و آزرده و شوریده. (ناظم الاطباء). مصیبت زده و رنج رسیده شده. (غیاث) (آنندراج). بلا و شدت رسیده. (از اقرب الموارد). رنج دیده. آفت رسیده، و در حدیث است: من عزی مصاباً فله اجره. عزادار. به مرگ عزیزی یا به...
مصاب
[مَ صاب ب] (ع اِ) جِ مصب، موضع ریختن آب. (یادداشت مؤلف). محل. مورد. موضع : او به قلت عقل... و اسراف اموال نه در مصاب استحقاق و منع در مواضع اطلاق. (تاریخ جهانگشای جوینی). هر سال حملی... به کعبهء معظم... فرستادی تا بر اشراف حرمین و فقرا و مستحقین...
مصاب
[مُ] (ع مص) اصابت. (از اقرب الموارد). مصابه. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به اصابت شود.