جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مشته: (تعداد کل: 6)
مشته
[مُ تَ / تِ] (اِ) (از: «مشت» + «ه»، پسوند نسبت و تشبیه). پهلوی «موستک»(1)(مشت). (حاشیهء برهان چ معین). دستهء هر چیز را گویند عموماً همچو دستهء کارد و خنجر و تیشه و امثال آن. (برهان). دستهء کارد و شمشیر و خنجر. (آنندراج) (انجمن آرا). دستهء هر چیز عموماً. (فرهنگ...
مشته
[مَ تَ / تِ] (اِ) چیزی فروختن به مکر و حیله و فریب مثل آن که شخص را روکش کنند و صاحب مال گردانند و اسباب خود را به نام او بفروشند. (برهان). فروش چیزی به مکر و حیله و نیرنگ و فریب. (ناظم الاطباء).
مشته
[مَ تَ / تِ] (ن مف) سرشته و خمیر. (فرهنگ رشیدی) :
دل شب ارده و خرمای مشته
به چشم بنگی اسباب تمام است.
احمد اطعمه (از فرهنگ رشیدی).
رجوع به مِشتَن شود.
دل شب ارده و خرمای مشته
به چشم بنگی اسباب تمام است.
احمد اطعمه (از فرهنگ رشیدی).
رجوع به مِشتَن شود.
مشته
[مُ تَ / تِ] (اِ) (از: «مشت» + «ه»، پسوند نسبت و تشبیه). پهلوی «موستک»(1)(مشت). (حاشیهء برهان چ معین). دستهء هر چیز را گویند عموماً همچو دستهء کارد و خنجر و تیشه و امثال آن. (برهان). دستهء کارد و شمشیر و خنجر. (آنندراج) (انجمن آرا). دستهء هر چیز عموماً. (فرهنگ...
مشته
[مَ تَ / تِ] (اِ) چیزی فروختن به مکر و حیله و فریب مثل آن که شخص را روکش کنند و صاحب مال گردانند و اسباب خود را به نام او بفروشند. (برهان). فروش چیزی به مکر و حیله و نیرنگ و فریب. (ناظم الاطباء).
مشته
[مَ تَ / تِ] (ن مف) سرشته و خمیر. (فرهنگ رشیدی) :
دل شب ارده و خرمای مشته
به چشم بنگی اسباب تمام است.
احمد اطعمه (از فرهنگ رشیدی).
رجوع به مِشتَن شود.
دل شب ارده و خرمای مشته
به چشم بنگی اسباب تمام است.
احمد اطعمه (از فرهنگ رشیدی).
رجوع به مِشتَن شود.