جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مشاعر: (تعداد کل: 4)
مشاعر
[مَ عِ] (ع اِ) جِ مَشعر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || حواس. (اقرب الموارد). حواس پنجگانه ظاهری و حواس باطنی. (ناظم الاطباء).
- مشاعرالحج؛ معالمه الظاهره للحواس. علامتهای حج که بر حواس ظهور داشته باشد. (از محیط المحیط).
- مشاعرالحج؛ معالمه الظاهره للحواس. علامتهای حج که بر حواس ظهور داشته باشد. (از محیط المحیط).
مشاعر
[مُ عِ] (ع ص) شعرگوینده و شاعر پست. (ناظم الاطباء). و رجوع به متشاعر شود.
مشاعر
[مَ عِ] (ع اِ) جِ مَشعر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || حواس. (اقرب الموارد). حواس پنجگانه ظاهری و حواس باطنی. (ناظم الاطباء).
- مشاعرالحج؛ معالمه الظاهره للحواس. علامتهای حج که بر حواس ظهور داشته باشد. (از محیط المحیط).
- مشاعرالحج؛ معالمه الظاهره للحواس. علامتهای حج که بر حواس ظهور داشته باشد. (از محیط المحیط).
مشاعر
[مُ عِ] (ع ص) شعرگوینده و شاعر پست. (ناظم الاطباء). و رجوع به متشاعر شود.