جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مستوی: (تعداد کل: 4)
مستوی
[مُ تَ وا] (ع اِ) جنس عام. (ناظم الاطباء).
مستوی
[مُ تَ] (ع ص) مستوٍ. برابر و هموار. (غیاث) (آنندراج). یکسان. مساوی :
وفا و همت و آزادگی و دولت و دین
نکوی و عالی و محمود و مستوی و قوی.
منوچهری.
همه اندرصورت مردمی مستوی اند. (شرح قصیدهء ابوهیثم ص4).
- مستوی الاجزاء؛ که اجزاء آن برابر باشد.
- مستوی الخلقه؛ معتدل در اعضای تن.
-...
وفا و همت و آزادگی و دولت و دین
نکوی و عالی و محمود و مستوی و قوی.
منوچهری.
همه اندرصورت مردمی مستوی اند. (شرح قصیدهء ابوهیثم ص4).
- مستوی الاجزاء؛ که اجزاء آن برابر باشد.
- مستوی الخلقه؛ معتدل در اعضای تن.
-...
مستوی
[مُ تَ وا] (ع اِ) جنس عام. (ناظم الاطباء).