جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مسترق: (تعداد کل: 8)
مسترق
[مُ تَ رِ] (ع ص) نعت فاعلی از استراق. سرقت کننده. (اقرب الموارد). || آنکه مخفیانه گوش میدهد و استراق سمع می کند. (اقرب الموارد). پنهانی گوش دارنده سخن کسی را. (منتهی الارب). || منشی و کاتبی که برخی از محاسبات را مخفی بدارد و آشکار نکند. (اقرب الموارد). ||...
مسترق
[مُ تَ رَ] (ع ص) نعت مفعولی از استراق. دزدیده شده. سرقت شده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به استراق شود.
مسترق
[مُ تَ رِق ق] (ع ص) نعت فاعلی از استرقاق. به بردگی گیرنده برده را. (اقرب الموارد). رجوع به استرقاق شود.
مسترق
[مُ تَ رَق ق] (ع ص) نعت مفعولی از استرقاق. به بندگی گرفته شده و اسیر کرده شده. (غیاث) (آنندراج). برده ای که او را به بردگی گرفته باشند. (اقرب الموارد). مملوک. رجوع به استرقاق شود :
بندهء شهوت بتر نزدیک حق
از غلام و بندگان مسترق.مولوی (مثنوی).
بندهء شهوت بتر نزدیک حق
از غلام و بندگان مسترق.مولوی (مثنوی).
مسترق
[مُ تَ رِ] (ع ص) نعت فاعلی از استراق. سرقت کننده. (اقرب الموارد). || آنکه مخفیانه گوش میدهد و استراق سمع می کند. (اقرب الموارد). پنهانی گوش دارنده سخن کسی را. (منتهی الارب). || منشی و کاتبی که برخی از محاسبات را مخفی بدارد و آشکار نکند. (اقرب الموارد). ||...
مسترق
[مُ تَ رَ] (ع ص) نعت مفعولی از استراق. دزدیده شده. سرقت شده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به استراق شود.
مسترق
[مُ تَ رِق ق] (ع ص) نعت فاعلی از استرقاق. به بردگی گیرنده برده را. (اقرب الموارد). رجوع به استرقاق شود.
مسترق
[مُ تَ رَق ق] (ع ص) نعت مفعولی از استرقاق. به بندگی گرفته شده و اسیر کرده شده. (غیاث) (آنندراج). برده ای که او را به بردگی گرفته باشند. (اقرب الموارد). مملوک. رجوع به استرقاق شود :
بندهء شهوت بتر نزدیک حق
از غلام و بندگان مسترق.مولوی (مثنوی).
بندهء شهوت بتر نزدیک حق
از غلام و بندگان مسترق.مولوی (مثنوی).