جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مستحلی: (تعداد کل: 4)
مستحلی
[مُ تَ] (ع ص) نعت فاعلی از استحلاء. شیرین یابنده. رجوع به استحلاء شود.
مستحلی
[مُ تَ حِلْ لی] (حامص) حاصل مصدر از مستحل. حالت و چگونگی مستحل :
چونکه ندارد همیت باز کنون
حلیت پیری ز جهل و مستحلی.
ناصرخسرو (چ دانشگاه ص287).
رجوع به مستحل شود.
چونکه ندارد همیت باز کنون
حلیت پیری ز جهل و مستحلی.
ناصرخسرو (چ دانشگاه ص287).
رجوع به مستحل شود.
مستحلی
[مُ تَ] (ع ص) نعت فاعلی از استحلاء. شیرین یابنده. رجوع به استحلاء شود.
مستحلی
[مُ تَ حِلْ لی] (حامص) حاصل مصدر از مستحل. حالت و چگونگی مستحل :
چونکه ندارد همیت باز کنون
حلیت پیری ز جهل و مستحلی.
ناصرخسرو (چ دانشگاه ص287).
رجوع به مستحل شود.
چونکه ندارد همیت باز کنون
حلیت پیری ز جهل و مستحلی.
ناصرخسرو (چ دانشگاه ص287).
رجوع به مستحل شود.