جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مروق: (تعداد کل: 5)
مروق
[مُ] (ع مص) بیرون گذشتن تیر از نشانه و نرسیدن بر آن. (از منتهی الارب). داخل شدن تیر در نشانه و خارج شدن آن از سمت دیگر یعنی از غیر محل خود، و از آن است مروق از دین، یعنی بسبب بدعت یا ضلال از دین خارج شدن، که صفت...
مروق
[مُ] (ع اِ) جِ مَرْق. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به مرق شود.
مروق
[مُ رَوْ وِ] (ع ص) نعت فاعلی از مصدر ترویق. رجوع به ترویق شود. صاف کننده. پالاینده. || رواق سازنده یعنی معمار و کسی که پرده بر سقف خانه بندد. (غیاث) (آنندراج) :
قدرش مروقیست بر این سقف لاجورد
فرش رفوگری است بر این فرش باستان.
خاقانی.
قدرش مروقیست بر این سقف لاجورد
فرش رفوگری است بر این فرش باستان.
خاقانی.
مروق
[مُ رَوْ وَ] (ع ص، اِ) نعت مفعولی از مصدر ترویق. رجوع به ترویق شود. صاف کرده شده و مصفی. (غیاث) (آنندراج). بی آمیغ. مصفی. صافی. پالوده :
گیتی همه جهل و حب او علم
مردم همه تیره او مروق.ناصرخسرو.
|| بیت مروق؛ خانهء رواق دار. (منتهی الارب). خانه که رواق بر آن...
گیتی همه جهل و حب او علم
مردم همه تیره او مروق.ناصرخسرو.
|| بیت مروق؛ خانهء رواق دار. (منتهی الارب). خانه که رواق بر آن...
مروق
[مِرْ وَ] (اِ ع اِ، مص) در شگفت آوردن و خوشحال ساختن. (غیاث) (آنندراج).
- مروق زدن؛ شگفتی نمودن. خوشحال ساختن. (حاشیهء مثنوی).
- مروق زدن؛ شگفتی نمودن. خوشحال ساختن. (حاشیهء مثنوی).