جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مرغاب: (تعداد کل: 6)
مرغاب
[مُ] (اِ مرکب) در تداول خراسانیان، آب اندک چون چشمه یا قناتی خرد. آب کم. چشمهء کم آب. (یادداشت مرحوم دهخدا).
مرغاب
[مَ] (اِخ) نهری است به مرو شاهجان. (از منتهی الارب). رودخانه ای است که از پهلوی شهر مرو (مرو شاهجان) می گذرد و آن را مرورود (مروالرود) نیز گویند یعنی رودخانهء مرو. (از برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج). نام دیگر مروالرود است. (روضه الصفا ج 3 در فصل وفات...
مرغاب
[مُ] (اِخ) نام رودی به افغانستان و آن یکی از آب راهه های جیحون است و نام ترکی آن آق سو باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا).
مرغاب
[مُ] (اِخ) نام محلی به فارس و مجسمهء (ذوالقرنین) کورش، بدانجا است. (یادداشت مرحوم دهخدا). مشهد مرغاب. رجوع به مشهد مرغاب شود.
مرغاب
[مُ] (اِخ) دهی است از دهستان مشهد مرغاب بخش زرقان شهرستان شیراز، در 117هزارگزی شمال شرق زرقان با 585 تن سکنه. آبش از چشمه محصولش: غلات، چغندر، میوه. شغل مردمش زراعت و باغبانی. صنعت دستی قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج7).
مرغاب
[مُ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان قلعه عسکر بخش مشیز شهرستان سیرجان. واقع در 39هزارگزی جنوب شرقی مشیز و سر راه مالرو قلعه عسکر به مشیز. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج8).