جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مرسی: (تعداد کل: 10)
مرسی
[مَ سا](1) (ع اِ) جایی که چیزی در آن بر جای می ایستد و استوار می گردد. (ناظم الاطباء). || محل توقف کشتیها نزدیک ساحل لنگرگاه. خور. فُرضه. ج، مَراسی (مراس) : علی ساحل ذاک المرسی شجر فاریفون... (الجماهر ص 44). || جریده. (یادداشت مرحوم دهخدا).
(1) - در ناظم الاطباء...
(1) - در ناظم الاطباء...
مرسی
[مُ سا] (ع ص، اِ) اسم مفعول است از مصدر ارساء. رجوع به ارساء در ردیف خود شود.
- مرسی المزاد؛ عقد قرارداد مزایده بر کسی که برنده شده و بالاترین بها را پیشنهاد کرده است.
|| (مص) برجای بداشتن. (دهار).
- مرسی المزاد؛ عقد قرارداد مزایده بر کسی که برنده شده و بالاترین بها را پیشنهاد کرده است.
|| (مص) برجای بداشتن. (دهار).
مرسی
[مُ سا] (ع اِ) به معنی مَرسی است یعنی لنگرگاه.
مرسی
[مَ] (اِخ)(1) شهری است به تونس با 14 هزار تن سکنه و دارای آبهای معدنی.
- پیمان مرسی؛ پیمانی است که بین فرانسه و تونس منعقد گشت و بموجب آن پیمان باردو(2) (1881 م.) تعدیل شد و تونس تحت الحمایهء فرانسه گشت.
.
(فرانسوی)
(1) - Marsa
(2) - Bardo.
- پیمان مرسی؛ پیمانی است که بین فرانسه و تونس منعقد گشت و بموجب آن پیمان باردو(2) (1881 م.) تعدیل شد و تونس تحت الحمایهء فرانسه گشت.
.
(فرانسوی)
(1) - Marsa
(2) - Bardo.
مرسی
[مِ] (فرانسوی، صوت)(1) سپاس. تشکر. متشکرم. سپاسگزارم. ممنونم.
.
(فرانسوی)
(1) - Merci
.
(فرانسوی)
(1) - Merci
مرسی
[مُ ی ی] (ص نسبی) منسوب به مرسیه که از بلاد مغرب است. (از الانساب سمعانی). رجوع به مرسیه شود.
مرسی
[مُ ] (اِخ) لقب احمدبن عمر، مکنی به ابوالعباس و ملقب به شهاب الدین. فقیه و صوفی قرن هفتم هجری. اصل او از مرسیه است و ساکن اسکندریه بود و اهالی اسکندریه تا امروز نیز به وی اعتقادی شدید دارند. مرسی به سال 686 ه . ق. درگذشت. (از الاعلام...
مرسی
[مُ ] (اِخ) لقب حسن بن عضدالدوله علی برادر المتوکل علی الله ملک اندلس، مکنی به ابوعلی و مشهور به ابن هود. فیلسوف و متصوف قرن هفتم هجری. به سال 633 ه . ق. در مرسیه متولد شد و با اینکه پدرش نایب السلطنهء آنها بود وی به تصوف و...
مرسی
[مُ ] (اِخ) لقب محمد بن جعفربن احمدبن خلف بن حمید بلنسی مرسی، مکنی به ابوعبدالله از ادیبان اندلس و عربی دان و آشنا به قرائتها. اصل او از «اسیله» است و به سال 513 ه . ق. متولد گشت و مدتی عهده دار منصب قضا در بلنسیه بود و...