جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مرداس: (تعداد کل: 4)
مرداس
[مِ] (اِخ) نام پدر ضحاک. به روایت فردوسی مرداس نیکمردی بود به عهد جمشید در دشت سواران نیزه گذار (عربستان) که پسری زشت سیرت و ناپاک و میگسار و جهانجوی به نام ضحاک داشت :
که مرداس نام گرانمایه بود
به داد و دهش برترین پایه بود.فردوسی.
رجوع به یشتها ج 1 ص...
که مرداس نام گرانمایه بود
به داد و دهش برترین پایه بود.فردوسی.
رجوع به یشتها ج 1 ص...
مرداس
[مِ] (اِخ) جدی جاهلی است و فرزندان او بطنی از بنی عوف بن سلیم از عدنانیه اند و مساکنشان میان قابس و بلدعناب است به مغرب. (الاعلام زرکلی).
مرداس
[مِ] (اِخ) ابن جدیربن عامربن عبیدبن کعب ربعی حنظلی تمیمی مکنی به ابوبلال (متوفی در 61 ه . ق.). وی را به نام مادرش مرداس بن ادیه نیز گفته اند. یکی از بزرگان خوارج و از خطبا و دلیران و پارسایان بود. با علی علیه السلام در صفین حضور داشت...