جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مرجو: (تعداد کل: 2)
مرجو
[مَ] (اِ) عدس. مرجومک. (از ترجمان القرآن). مرجمک. رجوع به مرجمک شود : علیکم بالعدس... بر شما بود که مرجو بسیار خوری. (تفسیر ابوالفتوح رازی). تا بیرون آرد برای ما از آنچه برویاند زمین از تره اش و سیرش و مرجویش و پیازش. (تفسیر ابوالفتوح، فرهنگ فارسی معین). در هر...
مرجو
[مَ جُوو] (ع ص) امید داشته شده. (غیاث اللغات) (آنندراج). مأمول. نعت مفعولی است از رجاء. رجوع به رجاء شود :مأمول و مرجو از کرم بزرگان و اصحاب فضل و کمال. (تاریخ قم ص3).