جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مدارا: (تعداد کل: 1)
مدارا
[مُ] (از ع، اِمص) مدارات. رعایت کردن و صلح و آشتی نمودن. (غیاث اللغات). رجوع به مداراه و مدارات شود. || سلوک. ملایمت. آرامی. (آنندراج) (ناظم الاطباء). آهستگی. نرمی. رفق. مماشات. راه رفتن با. (یادداشت مؤلف). تسامح. بردباری. تحمل. ملایمت. رجوع به مدارا کردن شود(1) :
مدارا خرد را برادر بود
خرد...
مدارا خرد را برادر بود
خرد...
قافیهیاب برای اندروید
با خرید نسخه اندرویدی قافیهیاب از فروشگاههای زیر از این پروژه حمایت کنید:
نرمافزار فرهنگ عروضی
گنجور
گنجور مجموعهای ارزشمند از سرودهها و سخنرانیهای شاعران پارسیگوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وبسایت گنجور اینجا کلیک کنید.
دریای سخن
نرمافزار دریای سخن کتابخانهای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم میداریم.