جستجوی واژه در لغت‌نامه دهخدا

جستجوی معنی واژه محزون: (تعداد کل: 1)

محزون

[مَ] (ع ص) اندوهگین. (منتهی الارب) (غیاث) (ناظم الاطباء). غمنده. غمناک. اندوهگین. اندوهناک. مهموم. غمگین. غمین. غمگن. مغموم :
هر آنچ از گردش این چرخ وارون
رسد بر ما، نشاید بود محزون.ناصرخسرو.
در کوی تو خاطری ندیدم محزون
زاهد از عقل شاد و عاشق ز جنون.خاقانی.
- محزون شدن؛ غمگین شدن. اندوهناک گشتن :
باد فرومایگی...
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.