جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مجموعی: (تعداد کل: 1)
مجموعی
[مَ] (حامص) مجموع بودن. آسوده خاطر بودن. خاطرجمع بودن. آسودگی خاطر. فراغت بال :
نه آدمی است که در خرمی و مجموعی
به خستگان پراکنده بر نبخشاید.سعدی.
و رجوع به مجموع شود.
نه آدمی است که در خرمی و مجموعی
به خستگان پراکنده بر نبخشاید.سعدی.
و رجوع به مجموع شود.
قافیهیاب برای اندروید
با خرید نسخه اندرویدی قافیهیاب از فروشگاههای زیر از این پروژه حمایت کنید:
نرمافزار فرهنگ عروضی
گنجور
گنجور مجموعهای ارزشمند از سرودهها و سخنرانیهای شاعران پارسیگوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وبسایت گنجور اینجا کلیک کنید.
دریای سخن
نرمافزار دریای سخن کتابخانهای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم میداریم.