جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه لبیب: (تعداد کل: 2)
لبیب
[لَ] (ع ص) خردمند. ج، اَلِبّاء. (منتهی الارب). عاقل. بخرد. دانا :
ستمگران را چون جایگه چنین باشد
ستمگری نکند مردم لبیب و فهیم.سوزنی.
لب شیرین لبان را خصلتی هست
که غارت میکند لب لبیبان.سعدی.
گر نخواهی نکس پیش این طبیب
بر زمین زن زود سر را ای لبیب.مولوی.
وای از آن پیران طفل ناادیب
گشته از قوت...
ستمگران را چون جایگه چنین باشد
ستمگری نکند مردم لبیب و فهیم.سوزنی.
لب شیرین لبان را خصلتی هست
که غارت میکند لب لبیبان.سعدی.
گر نخواهی نکس پیش این طبیب
بر زمین زن زود سر را ای لبیب.مولوی.
وای از آن پیران طفل ناادیب
گشته از قوت...
لبیب
[لَ] (اِخ) (الشیخ) عبدالله الملقب باللبیب بن العلامه عبدالحکیم بن شمس الدین السیالکوتی الهندی.(1) او را حاشیتی است بر تلویح سعدالدین تفتازانی. (معجم المطبوعات ج 2 ص 1587).
(1) - بروایتی وی شاگرد عبدالحکیم سیالکوتی است نه پسر او.
(1) - بروایتی وی شاگرد عبدالحکیم سیالکوتی است نه پسر او.