جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه لال: (تعداد کل: 3)
لال
(ص) زبان گرفته. (برهان). بی زبان(1). مقابل گویا. که گفتن نتواند. که گفتن نداند. اَخرَس. گنگ. اَبکم. بکیم. (منتهی الارب) :
روزی به بدش هر که سخن گفت زبانش
هر چند سخن گوی و فصیح است شود لال.
فرخی.
من جز که به مدح رسول و آلش
از گفتن اشعار گنگ و لالم.ناصرخسرو.
گاه سخن بر...
روزی به بدش هر که سخن گفت زبانش
هر چند سخن گوی و فصیح است شود لال.
فرخی.
من جز که به مدح رسول و آلش
از گفتن اشعار گنگ و لالم.ناصرخسرو.
گاه سخن بر...
لال
(اِخ) نام جد پدر احمدبن علی بن احمد فقیه و جعدی و مازنی و غفاری. (منتهی الارب).
لال
(اِخ) نام قلعتی به طبرستان. (طبقات ناصری، از تاریخ جهانگشای جوینی حاشیهء ص199 ج2)(1).
(1) - در متن: ایلال. رجوع به ایلال شود.
(1) - در متن: ایلال. رجوع به ایلال شود.