جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه قید: (تعداد کل: 3)
قید
[قَ] (ع مص) اندازه کردن. (منتهی الارب). گویند: قید الشی ء (مجهولاً)؛ ای قُیِّدَ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || در تداول فارسی زبانان، مقید کردن در زندان. || حبس. زندانی گشتن. (فرهنگ فارسی معین). || (اِ) منگنه. پرس. (یادداشت مؤلف). بند. (منتهی الارب). ج، اقیاد، قیود. (منتهی الارب) (آنندراج) :
چنان...
چنان...
قید
(ع اِ) به کسر قاف، مقدار و اندازه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). رجوع به قَید شود.
قید
[قَیْ یِ] (ع ص) آنکه نرمی و مساهله کند با تو چون بند کنی او را. || ستور که به کشیدن گردن دهد. || بعیر قَیِّد؛ شتر رام شده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به قَید شود.