جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه قریبی: (تعداد کل: 5)
قریبی
[قُ رَ بی ی] (ص نسبی) نسبت است به قُرَیبه. (اللباب). رجوع به قُرَیبه شود.
قریبی
[قَ بی ی] (ص نسبی) نسبت است به ابوقریبه که نام مردی است. (اللباب فی تهذیب الانساب).
قریبی
[قَ بی ی] (اِخ) حبیب بن ابی قریبه معلم. از محدثان است. وی از عطاء و ابن سیرین روایت کند و از او حمادان و یزیدبن زریع و جز ایشان روایت دارند. او از مردم بصره و از ثقات محدثان است. (اللباب فی تهذیب الانساب).
قریبی
[قُ رَ بی ی] (اِخ) علی بن عاصم، مکنی به ابوالحسن، مولی قریبه، دختر محمد بن ابوبکر. از مردم واسط و از محدثان است. وی از محمد بن سوقه و جز او روایت کرده و کثیرالخطاء بوده و به سال 109ه . ق. متولد شده و به سال 201 وفات...
قریبی
[قُ رَ] (اِخ) حسن بن علی. رجوع به قرینی (حسن بن علی) شود.