جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه قتال: (تعداد کل: 5)
قتال
[قِ] (ع مص) مقاتله. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). قیتال. محاربه. (اقرب الموارد). کشش و کارزار کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). با یکدیگر کارزار کردن. (ترتیب عادل جرجانی) :
به تیغ هندی دشمن قتال می نکند
چنانکه دوست به شمشیر غمزهء قَتّال.
سعدی.
به تیغ هندی دشمن قتال می نکند
چنانکه دوست به شمشیر غمزهء قَتّال.
سعدی.
قتال
[قَ] (ع اِ) جان و تن. (منتهی الارب) (آنندراج). نفس. (اقرب الموارد). || بقیهء جسم. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). || (اِمص) توانائی. (منتهی الارب) (آنندراج). قوه. یقال: ناقه ذات قتال، اذا کانت وثیقه. (اقرب الموارد). تن آوری و استواری: ناقهء ذات قتال؛ ناقهء استوار تناور. (منتهی الارب).
قتال
[قِ] (اِخ) نام مردی است. (منتهی الارب).
قتال
[قَتْ تا] (ع ص) بسیار کشنده. بسیار قتل کننده. (منتهی الارب) (آنندراج) :
به تیغ هندی دشمن قتال می نکند
چنانکه دوست به شمشیر غمزهء قَتّال.
سعدی.
مکن به چشم ارادت نگاه در دنیا
که پشت مار بنفش است و زهر او قتّال.
سعدی.
به تیغ هندی دشمن قتال می نکند
چنانکه دوست به شمشیر غمزهء قَتّال.
سعدی.
مکن به چشم ارادت نگاه در دنیا
که پشت مار بنفش است و زهر او قتّال.
سعدی.
قتال
[قَتْ تا] (اِخ) نام مردی است. (منتهی الارب).