جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه قبال: (تعداد کل: 2)
قبال
[قِ] (ع اِ) قبال النعل؛ دوال پیش کفش که میان انگشتان باشد. (ناظم الاطباء). دوالی که بر طول نعلین دوزند و آن دو تا باشد و شراک دوالی که بر عرض دوزند. (فرهنگ نظام). || قصیری قبال؛ نام ماری است خبیث. (ناظم الاطباء). || مقابل. برابر. حذاء.
- در قبال آن؛...
- در قبال آن؛...
قبال
[قِ / قَ] (اِخ) کوه بلندی است در بادیه، در سرزمین بنی عامر. ابن جنی آن را بفتح قاف روایت کرده و گوید: این کوه نزدیک دومه الجندل است :
فوحش نجد منه فی بلبال
یخفن فی سلمی و فی قبال.متنبی.
یجتزن اودیه النصیع جوازعاً
أجواز عین ابا فنعف قبال.
کثیر (معجم البلدان).
فوحش نجد منه فی بلبال
یخفن فی سلمی و فی قبال.متنبی.
یجتزن اودیه النصیع جوازعاً
أجواز عین ابا فنعف قبال.
کثیر (معجم البلدان).