جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه قابل: (تعداد کل: 4)
قابل
[بِ] (ع ص) نعت فاعلی از قبول. پذیرا. پذیرنده. قبول کننده. (غیاث). مستعد قبول :
قابل انوار عدل، قابض ارواح مال
فتنه آخر زمان، از کف او مصطلم.خاقانی.
آن قابل امانت در قالب بشر
و آن عامل ارادت در عالم جزا.خاقانی.
حاملی محمول گرداند ترا
قابلی مقبول گرداند ترا
قابل امر ویی قابل شوی
وصل جوئی بعد از...
قابل انوار عدل، قابض ارواح مال
فتنه آخر زمان، از کف او مصطلم.خاقانی.
آن قابل امانت در قالب بشر
و آن عامل ارادت در عالم جزا.خاقانی.
حاملی محمول گرداند ترا
قابلی مقبول گرداند ترا
قابل امر ویی قابل شوی
وصل جوئی بعد از...
قابل
[بِ] (اِخ) نامی از نامهای خدای تعالی.
قابل
[بِ] (اِخ) مسجدی است در طرف چپ مسجد خیف در منی. (منتهی الارب).
قابل
[بِ] (اِخ)(1) قابیل. فرزند آدم که بر برادر خود هابیل رشک برده او را کشت. رجوع به قابیل شود.
(1) - Cain.
(1) - Cain.