جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه فرود: (تعداد کل: 7)
فرود
[فِ / فُ] (پیشوند، ق) در پهلوی فرت(1)، پارسی باستان ظاهراً فروتا(2)، سنسکریت پروتا(3). (حاشیهء برهان چ معین). نشیب و زیر و پائین. (برهان). تحت. زیر. مقابل زبر و بر. (از یادداشت بخط مؤلف). همواره بصورت ترکیب با افعال یا بهمراه حروف اضافه و یا بحالت اضافه با کلمات دیگر...
فرود
[فُ] (ص) برشته و بریان کرده. رجوع به فروده شود. || فریفته. || فریبنده و فریب دهنده. || زبون و بد. مغرور و غره. || (اِ) چوب زیرین چهارچوب در خانه. (برهان). فروده. (از حاشیهء برهان چ معین).
فرود
[فَرْ وَ] (اِ) چوب پس در خانه. (برهان). فروده. رجوع به فروده شود.
فرود
[فُ] (اِخ) نام پسر سیاوش برادر کیخسرو که از دختر پیران ویسه بهم رسیده بود. (برهان). نام پسر سیاوش و جریره. (ولف) :
ورا نام کردند فرخ فرود
به تیره شب اندر چو پیران شنود.فردوسی.
که دانست نام و نشان فرود
کز او شاه را دل بخواهد شخود.فردوسی.
ورا نام کردند فرخ فرود
به تیره شب اندر چو پیران شنود.فردوسی.
که دانست نام و نشان فرود
کز او شاه را دل بخواهد شخود.فردوسی.
فرود
[فَ] (اِخ) نام پسر خسروپرویز از شیرین. (ولف) :
چو نستور و چون شهریار و فرود
چو مردانشه آن شاه چرخ کبود.فردوسی.
چو نستور و چون شهریار و فرود
چو مردانشه آن شاه چرخ کبود.فردوسی.
فرود
[فَ] (اِخ) جایی است. (از معجم البلدان).