جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه فرهود: (تعداد کل: 2)
فرهود
[فُ] (ع ص) مرد گرداندام درشت شتابزده. || مرد نازک پرگوشت. || کودک پرگوشت خوب صورت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || (اِ) بچهء شیر. (منتهی الارب). ولدالاسد و این لغت عمانی است. (از اقرب الموارد). || برهء بزکوهی. (منتهی الارب). ولدالوعل. ج، فراهید. (اقرب الموارد). رجوع به فرهذ شود.
فرهود
[فُ] (اِخ) پدر بطنی است از ازد که آن را فراهید نامند. (منتهی الارب). رجوع به فراهید شود.