جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه فراسیاب: (تعداد کل: 2)
فراسیاب
[فَ] (اِ مرکب) افراسِ آب. حباب. شیشه مانندی که به سبب باریدن باران بر روی آب به هم میرسد. (برهان).
فراسیاب
[فَ] (اِخ) افراسیاب که پادشاه ترکستان بوده. (برهان). افراسیاب پور پشنگ شاه ترکستان. (آنندراج) (انجمن آرا) :
غوغا کنیم یک تنه چون رستم و دریم
درع فراسیاب به پیکان صبحگاه.خاقانی.
گو دشمن اگر فراسیاب است
تنها زندش چو آفتاب است.نظامی.
رجوع به افراسیاب شود.
غوغا کنیم یک تنه چون رستم و دریم
درع فراسیاب به پیکان صبحگاه.خاقانی.
گو دشمن اگر فراسیاب است
تنها زندش چو آفتاب است.نظامی.
رجوع به افراسیاب شود.