جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه فاطمه: (تعداد کل: 38)
فاطمه
[طِ مَ] (ع ص) مؤنث فاطم. شتربچهء مادهء از شیر بازشده. (منتهی الارب). رجوع به فاطم شود. || زنی که بچهء دوساله را از شیر گرفته باشد. (غیاث).
فاطمه
[طِ مَ] (اِخ)(1) دهکده ای در کشور پرتقال است که در 100 هزارگزی شهر لیسبن قرار دارد. (المنجد).
(1) - Fatima.
(1) - Fatima.
فاطمه
[طِ مَ] (اِخ) یکی از زنان ابومسلم خراسانی بوده است. (احوال و اشعار رودکی سعید نفیسی ج1 ص287 از ابن اثیر).
فاطمه
[طِ مَ] (اِخ) ابوالاسد. ابوالاسد از رجال بنی مخزوم بوده و دختر او فاطمه برادرزادهء ابوسلمه بن عبدالاسد مخزومی از صحابیات به شمار می آید. با اینکه از اشراف قریش شمرده شده، ارتکاب سرقت نموده و به امر رسول خدا دست او بریده شده است. (از خیرات حسان اعتمادالسلطنه ص7)....
فاطمه
[طِ مَ] (اِخ) اندلسی. یکی از ادیبه های اندلس است که به حسن کتابت مشهور زمان و نادرهء دوران بوده است. (از خیرات حسان ص19).
فاطمه
[طِ مَ] (اِخ) دختر ابوحبیش بن عبدالمطلب قرشی تیمی صحابی است. (از الاصابه ج8).
فاطمه
[طِ مَ] (اِخ) دختر احمدبن ابراهیم طبری. از زنان محدث که در سال 770 ه . ق. درگذشته است. (از خیرات حسان اعتمادالسلطنه ص9).
فاطمه
[طِ مَ] (اِخ) دختر احمدبن سلطان صلاح الدین ایوبی. به روایت فقه و حدیث در زمان خود مشهور بود. زندگانیش میان سالهای 597 و 678 ه . ق. بوده است. (از اعلام زرکلی ج2 ص763).
فاطمه
[طِ مَ] (اِخ) دختر احمدبن علی ساعاتی که در فقه عالم بوده و کتاب مجمع البحرین را به خط نستعلیق خوش نوشته است. (از خیرات حسان ص10).
فاطمه
[طِ مَ] (اِخ) دختر احمدبن محمد حلبی. سیده ای است محدثه که بین سالهای 732 و 813 ه . ق. زندگی کرده است. این زن در شهر حلب تدریس می کرده است. (از خیرات حسان ص9).
فاطمه
[طِ مَ] (اِخ) دختر اسدبن هاشم بن عبدمناف هاشمی، مادر علی و برادرانش. گویند پیش از هجرت به مدینه آمد و در آنجا مرد. رجوع به الاصابه ج8 ص160 و خیرات حسان اعتمادالسلطنه ص7 شود.
فاطمه
[طِ مَ] (اِخ) دختر المثنی که بزرگان عرفا او را دارای مقام ولایت دانسته اند. و جامی بنابه کتاب نفحات الانس سالها خدمت او کرده درحالیکه سن او بیش از نودوپنج سال بوده، و گوید هر کس او را میدید چهارده ساله گمان میکرد (!). (از خیرات حسان ص15).
فاطمه
[طِ مَ] (اِخ) دختر جنیدبن عمروبن عبدشمس و همسر عباس بن عبدالمطلب، عموی پیغمبر. رجوع به الاصابه ج8 ص161 شود.
فاطمه
[طِ مَ] (اِخ) دختر حسن، مادر امام محمد باقر است. رجوع به حبیب السیر چ سنگی ج1 ص208 شود.
فاطمه
[طِ مَ] (اِخ) دختر حسن بن علی اقرع، مکنی به ام فضل. در سال 480 ه . ق. در بغداد درگذشت. خطش نیکو بود. (از الاعلام زرکلی ج2 ص763).
فاطمه
[طِ مَ] (اِخ) دختر حسین بن علی بن ابی طالب که از ام اسحاق دختر طلحه بن عبدالله تمیمی زاده شد. (از خیرات حسان اعتمادالسلطنه ص5). رجوع به حبیب السیر چ سنگی ج1 ص223 شود.
فاطمه
[طِ مَ] (اِخ) دختر خرستانی. منسوب به خلیل بن علی خرستانی و از استادان امام سیوطی است. (از خیرات حسان ص10).
فاطمه
[طِ مَ] (اِخ) دختر خشاب. شاعره ای از مردم شام بوده و در قرن هشتم هجری میزیسته است. (از خیرات حسان ص11).
فاطمه
[طِ مَ] (اِخ) دختر خطاب و خواهر عمر خلیفهء ثانی بوده و پیش از عمر اسلام اختیار نموده است. (از خیرات حسان ص19).
فاطمه
[طِ مَ] (اِخ) دختر زعبل. راویه است. (از یادداشت بخط مؤلف).