جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه عقبی: (تعداد کل: 6)
عقبی
[عَ قَ] (ص نسبی) منسوب به عقب، در تداول فارسی، آنکه یا آنچه موخر باشد. مقابل جلوئی. رجوع به عَقِب شود.
عقبی
[عَ قَ ] (ص نسبی) منسوب به عقبه، که پیش از هجرت، انصار با پیامبر اسلام (ص) در آنجا بیعت کردند، و هریک از کسانی را که در آنجا حضور داشتند «عقبی» نامند. (از اللباب فی تهذیب الانساب). و رجوع به عقبه شود. || منسوب به عقبه، که در ماورای...
عقبی
[عَ قِ ] (ص نسبی) منسوب به عقب که گویا بطنی از کنانه باشد و ابوالعافیه فضل بن عمیربن راشدبن عبدالله کنانی عقبی مصری بدانجا منسوب است. وی محدث بود و به سال 197 ه . ق. درگذشت. (از اللباب فی تهذیب الانساب).
عقبی
[عُ با] (ع اِ) پاداش کار و حق. (منتهی الارب). پاداش کار. (دهار) (از اقرب الموارد). || بدل چیزی. (منتهی الارب). || آخر کار. (دهار). آخر هر چیزی. (از اقرب الموارد). سرانجام. (ترجمان القرآن جرجانی) : والذین صبروا ابتغاء وجه ربهم... اولئک لهم عقبی الدار. (قرآن 13/22)؛ و آنانکه برای...
عقبی
[عَ قَ ] (اِخ) حمزه بن محمد بن عباس بن فضل بن حرث دهقان عقبی، مکنی به ابواحمد. محدث و از اهالی عقبهء بغداد بود و در ذیقعدهء سال 347 ه . ق. درگذشت. (از اللباب فی تهذیب الانساب) (از معجم البلدان).