جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه عقال: (تعداد کل: 5)
عقال
[عِ] (ع اِ) شتر مادهء نوجوان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || زکات یک سال از شتران و گوسپندان. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد): أدیتُ عقال السنه؛ صدقهء سال را پرداختم و «مصدق» هرگاه عین شتر را بگیرد گویند «أخذ عقالا» و اگر بهای آنها را بستاند، گویند «أخذ...
عقال
[عُ / عُقْ قا] (ع اِ) علتی است در پای ستور هرگاه برفتار آید ساعتی لنگ کند بعد از آن گشاده گردد، یا خاص است به اسب. (منتهی الارب). بیماریی است در پای دابه، هرگاه راه رود، ساعتی آشکار میشود سپس گسترده میگردد، و آن خاص اسب است. (از اقرب...
عقال
[عُق قا] (ع ص، اِ) جِ عاقِل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). خردمندان :
دل ای حکیم بر این معبر هلاک مبند
که اعتماد نکردند بر جهان عقال.سعدی.
دل ای حکیم بر این معبر هلاک مبند
که اعتماد نکردند بر جهان عقال.سعدی.
عقال
[عُقْ قا] (اِخ) نام اسب حوط بن ابی جابر است، و آن را «ذوعقال» نیز نوشته اند. (از منتهی الارب).
عقال
[عَقْ قا] (اِخ) ابن شیه، مکنی به ابوشیطم. محدث است. (از منتهی الارب).