جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه عریف: (تعداد کل: 8)
عریف
[عَ] (ع ص) دانا و شناسنده. (منتهی الارب). عالم به چیزی. (از اقرب الموارد). || آنکه بشناسد یاران خود را. (منتهی الارب). کسی که اصحاب و یاران خود را بشناسد. (از اقرب الموارد). || کارگزار قوم، و آن پایین تر از رئیس است. و یا رئیس قوم، زیرا بدان شناخته...
عریف
[عُ رَ] (اِخ) ابن ابد. در قبیلهء حضرموت است. (از منتهی الارب).
عریف
[عُ رَ] (اِخ) ابن ابراهیم. محدث بود. (از منتهی الارب).
عریف
[عُ رَ] (اِخ) ابن ادهم. محدث بود. (از منتهی الارب).
عریف
[عَ] (اِخ) ابن جشم. شاعر فارسی است. (منتهی الارب).
عریف
[عَ] (اِخ) ابن سریع. تابعی است. (منتهی الارب).
عریف
[عَ] (اِخ) ابن مازن. تابعی است. (منتهی الارب).
عریف
[عُ رَ] (اِخ) ابن مدرک. محدث بود. (از منتهی الارب).